Detailed Notes on داستان های واقعی
Detailed Notes on داستان های واقعی
Blog Article
شاید از اینکه میتوانند زندگی خیرخواهانه خود را فراتر از قبر ادامه دهند، سپاسگزار بودهاند. البته اگر هر یک از این داستانهای فرضاً واقعی ارواح، در حقیقت واقعی باشند.
افسانه خانه اسرارآمیز وینچستر بیش از یک قرن دوام آورده است؛ بهویژه زمانی که فیلمی با بازی هلن میرن این داستان را به آگاهی عمومی رساند.
بعضی بزرگ زاده میشوند، برخی بزرگی را بدست می آورند، و بعضی بزرگی را بدون اینکه بخواهند با خود دارند ..
مجله
او به سادگی گفت: «وارنها در گفتن داستانهای ارواح خوب هستند.»
خواهرم و دو دختره دیگر نعره میکشیدند . به هر حال به هر جان کندنی بود خودم را از دستش رها کردم . ولی آن موجود ریز نقش و ستیزه جو خود را به جلو میکشید تا مرا بگیرد به هر حال موفق نشد . با قلبهایی لرزان و فریاد زنان به سمت خانه دویدیم و خانواده ام را از خطر آگاه کردیم و همه چیز را گفتیم . مردها بلافاصله دست از قهوه خوردن کشیدند و همراه ما که هنوز میلرزیدیم به بیرون از خانه رفتیم ولی هیچ عصری از آن موجودات زشت و کریه رو مشاهده نکردیم و از هر کسی سوال کردیم هیچ کسی نشانه و ردپایی در مورد آن پدیده به ما ندادند .
عروسک دلقک رو توی کیسه ای گذاشت و به مادر داد. مادر و دختر هیچ توجهی به صورت مردد فروشنده نکردن و در حالی که از خرید خود راضی بودن، رفتن.
پنج ریال بـه ان روضه خوان میدهم و پانزده ریال را خودم برمی دارم.
بسیاری از اوقات ما میدانیم تصمیممان اشتباه است اما به دلیل احساسات یا لجبازی یا حتی اثبات خود به دیگران، تصمیم اشتباه را عملی میکنیم و شادی کوتاهمدت و رنج بلند مدت را برای خود ایجاد میکنیم.
صاحب فروشگاه یه نگاه به عروسک انداخت و گفت: “متاسفم خانم. اون عروسک دلقک فروشی نیست. “
همراهی نکردن او باعث شد من هم بیشتر اوقات در خانه تنها باشم و کاری برای انجام دادن نداشته باشم. دنیای ما به کلی با هم متفاوت بود، نگاهمان به زندگی فرق داشت، من دوست داشتم چیزهایی را تجربه کنم که او خیلی پیشتر از اینها تجربه کرده بود و حالا هیچ جذابیتی برایش نداشت. تا یادم نرفته بگویم ما از نظر ظاهر هم خیلی با هم فرق داریم و تا به حال چندین بار شده است که وقتی به خرید رفتهایم ما را به عنوان پدر و دختر دیدهاند.
آن اتاق خاص، (به دلایلی که هنوز به شدت مورد بحث طرفداران کوبریک هستند) به اتاق ۲۳۷ تغییر یافت و گفته میشود که توسط خانهدار تسخیر شده است. نه دوقلوهای همسان و نه پیرزنی در حال تحلیل رفتن، توسط مهمانان گزارش نشدهاند، اما آنچه مشاهده شده تحملش چندان آسان نیست.
گفته میشد که قصد سارا وینچستر این بود که خانهای بسازد که بتواند ارواح را گیج کرده و از او در برابر آنها محافظت کند. وینچستر هرگز نیت واقعی خود را برای این خانه تایید نکرد، اما معماران گفتند که در طول ساختوساز، جلسات روزانه داشتند.
این کتاب یک داستان جنایی را در دل خود گنجانده، اما نوعی شاعرانگی هم دارد که باعث میشود مخاطب شخصیت اصلی را بیشتر و بهتر درک کند و با او همدلی هم داشته باشد.
او در دهه ۱۵۰۰ در آتش سوزانده شد و اکنون گفته میشود که اتاقی که زمانی در آن اقامت داشت (که به درستی «اتاق جادوگر» نامیده شد) را تسخیر میکند.